هیزم شکن صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده. شک کرد که همسایه اش آن را یده باشد برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت. متوجه شد همسایه اش در ی مهارت دارد مثل یک راه می رود مثل ی که می خواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ میکند. آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگردد لباسش را عوض کند و نزد قاضی برود. اما همین که وارد خانه شد تبرش را پیدا کرد. زنش آن را جابه جا کرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه را زیر نظر گرفت: و دریافت که او مثل یک آدم شریف راه می رود حرف می زند و رفتار می کند. #شک
داستان کوتاه خانه ,همسایه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هدف در زندگی فروشگاه پایان نامه و پروژه های دانشگاهی طبیعت Pro Dropshipping فروشگاه ام آر کالا و خدمات SUPERTOPS.IR بازار تولید, تجارت و خدمات رسمی ایران سوپر تاپس